مطالب خواندنی



تفاوت زمین خوردن پسرا با دخترا

پسر در حال دویدن...

زااااارت (صدای زمین خوردن)

رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلخخخخخ "صدای پس گردنی")

یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!!

یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!

.

.

.

.

.

دختر در حال راه رفتن…دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)

رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای…

یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟

یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من!

من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین!!

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

تمام دلخوشی اش به توست.دلم

 

 

در خلوت دلم ، در همنشینی با غمها ببین که چگونه میریزد اشک از این چشمها

این چشمهای خیس ، همان چشمهاییست که تو خیره به آن بودی در لحظه دیدار
میفهمی معنای دلتنگ شدن را ، میفهمی معنی انتظار را؟
نه ! دلتنگی آن نیست که مرا اینگونه محکوم به سکوت کرده است
انتظار آن نیست که اینگونه مرا محکوم به بیقراری کرده است
خیالی نیست ، من همچنان با خیال تو سر میکنم پس بیخیال…
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار همچنان من دیوانه دیوانه ات باشم
مزاحم خلوتم نشو ، اگر مرا میخواهی سد راه اشکهایم نشو….
بگذار آرام شوم ، بگذار هر چه غم در دلم انباشته ، خالی شود….
این همان راهیست که هم تو خواستی در آن باشی
و هم من خواستم تا آخرش با تو بمانم
پس چرا به بیراهه میروی، چرا مرا جا گذاشتی و برای خودت میروی؟
مرحبا ، تو دیگر کیستی ، دست هر چه بی وفاست را از پشت بستی….
خودم میدانم بد دردیست عاشقی و همچنان بیمارم ، تا کجا میخواهی بمانی ؟
تا هر جا باشی من نیز میمانم…
عشق من هر از گاهی به یادم باشی بد نیست ،
هر از گاهی هوای مرا داشته باشی جرم نیست
چه کنم ، دلم دیوانه ی توست ، هوایش را داشته باش که
دلم تمام دلخوشی اش به توست
 

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

اندکی فکر کن

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.

به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.

به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.

به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.

من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری می کنم.

من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،
گریه می کنم.

به افراد دور و بر خود فکر کنید ...

کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.

قدر لحظات خود را بدانید.

حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !

"دیروز"
گذشته است؛

و

"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.

لحظه
"حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.


اندکی فکر کن ...


 

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

 

بردي از يادم دادي بر بادم با يادت شادم

 

دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم

 

دل به تو دادم فتادم به بند اي گل بر اشک خونينم بخند

 

سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز

 

چه شد آنهمه پيمان که از آن لب خندان بشنيدم هرگز خبري نشد از آن

 

کي آيي به برم اي شمع سحرم

 

در بزمم نفسي بنشين تاج سرم تا از جان گذرم

 

پا به سرم نه جان به تنم دِه

 

چون به سر آمد عمرِ بي ثمرم

 

نشسته بر دل غبار غم زان که من در ديار غم گشته ام غمگسار غم
اميد اهل وفا تويي رفته راه خطا تويي آفت جان ما تويي

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

شریک

 

شریک عمر من نیستی ,

بیا هم لحظه باشیم وهمین یک لحظه دیدار را شریکم باش
شریک زندگیم نیستی,

شریک آرزویم باش,

اگر نیستی کنار من بیا و روبه رویم باش
سلامی کن گهگاهی به نام آشنا بر من,

همین اندازه هم بسه برای شور دل بستن

غزل خونم نباش اما به حرفی ساده شادم کن
اگر دیدی مرا بشناس نمی گم این که یادم کن
یک عشق نابسامان را چه سامانی از این خوشتر.....
شکایتنامه دل را چه پایانی از این خوشتر.....

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

یادمان باشد


یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد
.

عمری با حسرت و انده زیستن نه برای خود فایده ای دارد و نه برای دیگران
باید اوج گرفت تا بتوانیم آن چه را که آموخته ایم با دیگران نیز قسمت کنیم
.
لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید،... رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن
روزهایت رنگارنگ
.

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

جوانترین دختران معروف و سرشناس در جهان

گاهی در این دنیا با افراد یا پدیده هایی مواجه می شویم که نتیجه مواجهه با آنها چیزی جز تعجب و حیرت نیست. ایران ناز، افرادی که در این گزارش با آنها آشنا می شویم، در واقع در گروه و رسته و صنف خود عنوان جوانترین را به یدک می کشند،ازمادربرزگ گرفته تا خالکوب.

1. جوانترین مادربزرگ
 
جوانترین دختران معروف و سرشناس در جهان +تصاویر ، www.irannaz.com

این خانم خانه دار رومانیایی تنها با 25 سال سن، لقب جوانترین مادربزرگ دنیا را به خود اختصاص داده است. ریفکا استانسکو در 12 سالگی صاحب اولین فرزند خود شد و نامش را ماریا گذاشت. هر چند مادر به دخترش توصیه کرده بود که مثل او زود ازدواج نکند، اما ظاهرا گوش ماریا به این حرف ها بدهکار نبود، چراکه او هم در یازده سالگی صاحب فرزند شد. به این ترتیب ریفکا تنها 23 سال داشت که طعم مادربزرگ شدن را چشید.

2. جوانترین مربی یوگا
 
جوانترین دختران معروف و سرشناس در جهان +تصاویر ، www.irannaz.com

جوانترین مربی یوگای دنیا یعنی شروتی پندی هندی، تنها 6 سال سن دارد و دو سال است که به شاگرادنش آموزش یوگا می دهد. استعداد این مربی بیش از حد جوان را مربی 67 ساله اش کشف کرد و شروتی 6 ساله حالا کلاس یوگای خود را در ساعت 5:30 دقیقه صبح شروع می کند. شاگردان شروتی از تاجر و معلم گرفته تا خانه دار و بازنشسته با اشتیاق سر کلاس مربی جوانشان حاضر می شوند.

3. جوانترین مدیرعامل
 
جوانترین دختران معروف و سرشناس در جهان +تصاویر ، www.irannaz.com

سیندهوجا راجارامان هم تنها با 14 سال سن، عنوان جوانترین مدیرعامل دنیا را به خود اختصاص داده است. این دختر دانش آموز بر شرکت فعال در زمینه انیمیشن مدیریت می کند؛ شرکتی که پدرش در اکتبر سال 2010 آن را راه اندازی کرد. وی هم به مدیر بودن خود افتخار می کند و هم به انیماتور بودن خود.

4. جوانترین موج سوار
 
جوانترین دختران معروف و سرشناس در جهان +تصاویر ، www.irannaz.com

جایلان آمور فقط دو سال سن دارد، اما در حال حاضر موج سواری حرفه ایست. این پسر استرالیایی که پدرش او را در این کار بسیار همراهی می کند، بارها مورد تحسین قرار گرفته است. پدر جایلان اصلا از اینکه پسرش به دریا بیفتد، نگرانی ندارد، چرا که پسر دوساله اش شنا بلد است و خود را به ساحل رسانده و منتظر پدر می شود تا به او کمک کند.

5. جوانترین خالکوب
 
جوانترین دختران معروف و سرشناس در جهان +تصاویر ، www.irannaz.com

روبی دیکینسون با اینکه تنها 4 سالش است، ولی در خالکوبی برای خود در دنیا اسم و رسمی دارد.
روبی چهار ساله در حالی هر روز بعد از تمام شدن مهدکودک به تدریس خالکوبی می پردازد که بزرگترین دغدغه همتایان و همسالانش اسباب بازی ها و تفریح هایشان است.

6. جوانترین کارشناس IT
 
جوانترین دختران معروف و سرشناس در جهان +تصاویر ، www.irannaz.com

مارکو کالاسان از مقدونیه با 8 سال سن، جوانترین کارشناس IT است. او می تواند از همین حالا و با همین سن کم شغل پر درآمدی داشته باشد، اما مشکل اینجاست که او هنوز کلاس سوم را هم تمام نکرده است. به گزارش ایران ناز مارکو که پدر و مادرش هم کارشناس همین رشته هستند، توانسته از آزمون های مایکروسافت به سلامت عبور کند.

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

وقتی کمبود مانکن باشه همین میشه!!!

وقتی کمبود مانکن باشه همین میشه!!!

اوه مانکن ها رو …
 
روزی که دیگر هیچ مانکنی در دنیا نبود! (طنز تصویری) ، www.irannaz.com

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

ماجرای بسیار جالب زن و شوهری نمونه(طنز تصویری)

 
زن به شوهر میگه : ببینم حقوق این ماهت کجاست
 
ماجرای بسیار جالب زن و شوهری نمونه (طنز تصویری) ، www.irannaz.com

زن: بذار جیباتو بگردم!
 
ماجرای بسیار جالب زن و شوهری نمونه (طنز تصویری) ، www.irannaz.com

زن (در حالی که جیب پشت شلوار شوهرش رو چک می کنه) : پس کجا قایمش کردی ذلیل مرده؟!

مرد (با گریه) : به خدا تو جیبام نیست!
 
ماجرای بسیار جالب زن و شوهری نمونه (طنز تصویری) ، www.irannaz.com

زن: ای وای اونجا رو کیفم گذاشتیش!

مرد: امون نمیدی بهت بگم که
 
ماجرای بسیار جالب زن و شوهری نمونه (طنز تصویری) ، www.irannaz.com

زن: مرسی عزیزم بیخود نیست من اینقدر دوست دارم!
 
ماجرای بسیار جالب زن و شوهری نمونه (طنز تصویری) ، www.irannaz.com

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

سیر تکامل مقنعه دختر خانم های ایران

بدون شرح !!
 
سیر تکامل مقنعه دختر خانم های ایرانی (طنز تصویری) ، www.irannaz.com

 

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

آخر و عاقبت خانم های امروزی در بچه داری
 
بچه داری کردن با روش خانمهای امروزی (طنز تصویری) ، www.irannaz.com

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

هدف دختر ها و پسر ها از ادامه تحصیل

 

هدف دختر ها و پسر ها از ادامه تحصیل
 
هدف دخترها و پسرها از ادامه تحصیل! (طنز تصویری) ، www.irannaz.com
 
------------------------------------------------------------------------------------------------
 
هدف دخترها و پسرها از ادامه تحصیل! (طنز تصویری) ، www.irannaz.com
 

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

شاهکار جدید و بسیار خنده دار دختر باهوش ایرانی!!

شاهکاری دیگر از دختران باهوش ایرانی به نقل از یه دختر باهوش دیگه
یکی از دوستام با یه پسر خیلی پولدار دوست شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش عروسی کنه ، تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پرید که 5 ساله دفتر خاطرات داره و همه چیزشو توش می نویسه ، این آقا هم گیر داد که دفتر خاطراتتو بده من بخونم!

از فردای اون روز مژگان و من نشستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واسش ، من وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم ...، 10 جور خودکار واسش عوض کردم ، پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگاش ...، چایی ریختم روش ...

مژی هم تا می تونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من با هیچ پسری دوست نیستمو خیلی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انســــانیت برام مهمه و ...

بعد از یک هفته کار مداوم ما و پیچوندن آقای دوست پسر ، دفتر خاطراتو برد و تقدیم ایشون کرد ... آقای دوست پسر در ایکی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق سر مژگان کوبید و گفت :
 
منو چی فرض کردی؟ اینکه سالنامه 1390 هست! تو 5 ساله داری تو این خاطره می نویسی؟

و اینگونه بود که مژگان هنوز مجرد است...

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

یاد گرفته ام....

یاد گرفته ام....

یاد گرفته ام که با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش

زندگی کند.

یاد گرفته ام با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم

را تباه میکند.

یاد گرفته ام از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را به او تقدیم کنم باز هم

از من بیزار خواهد بود.


یاد گرفته ام تنهایی را به بودن درجمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم.

 

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

چند جمله با خدا

چند جمله با خدا

 

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم …

گفتی: فانی قریب

.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد بهت نزدیک بشم …

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.

 

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.

 

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی …

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.

 

گفتم: با این همه گناه… آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

 

گفتم: دیگه روی توبه ندارم …

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.

 

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

 

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! … توبه می‌کنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

 

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده

.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

 

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم

من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش

بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن .

خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

 

اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده.

اما اونی که دیر میرنجه

دیر میره، اما دیگه برنمیگرده.

.......

از درد های کوچک است که آدم می نالد

وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی.

.

بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که

نه سواد کافی برای حرف زدن داشتهباشد

نه شعور لازم برای خاموش ماندن.

…...

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود "

- یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم "

- قدری احساسات پشت"به من چه اصلا "

- مقداری خرد پشت " چه بدونم "

- و اندکی درد پشت " اشکالی نداره" هست.

…...

كسي كه دوستت داره، همش نگرانته.

به خاطر همين بيشتر از اينكه بگه دوستت دارم ميگه مواظب خودت باش

 

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

زندگی یعنی چه؟

زندگی یعنی چه؟

شب آرامی بود

می‌روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه‌اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می‌گفتم:
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده‌ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می‌گردد؟
هیچ!!!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره‌ها می‌ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می‌ماند
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن‌هاست
زندگی، پنجره‌ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی‌ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی‌ها داد
زندگی شاید آن لبخندی‌ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات‌ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی‌ست
من دلم می‌خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

زنده یاد سهراب سپهری 
 

 

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

شعر دانشجویی(طنز)

 

با تو ای درس شبی باز در این خانه نشستم

همه شب خیره شدم ثانیه ای چشم نبستم

شوق یک نمره ی 20 باز پدیدار شد اندر رخ زردم

باز افزود دو صد درد به دردم

 

یادم آمد که شبی با تو در این خانه نشستم

اولین بار در آن ترم که یک جزوه به دستم

جزوه را مرتبه ای باز همی کردم و بستم

یادم آمد تو به من گفتی از این 20 حذر کن

لحظه ای چند بر آینده نظر کن

آه آینده برای تو گران است

تو که امروز نگاهت به یک 20 نگران است

باش فردا که دو پایت پس استاد روان است.

تا فراموش کنی چندی از این نمره حذر کن

با تو گفتم حذر از 20 ندانم؛

گذر از 19... هرگز نتوانم!

اشکی از چشم فرو ریخت

19 ناله ی تلخی زد و بگریخت

18 آهسته ز افکار من آهنگ سفر کرد

شب و سرما و من و ترس

همه دل داده به یک 15 از درس

 

روز اول که به صد شوق ز کنکور گذشتم

شاد و خندان بسوی خانه دویدم

خویش را عالِم این دهر بدیدم

تو به من پند بدادی نشنیدم، نشنیدم

 

باز گفتم که تو آسانی و من عالِم دهرم

می توانم که بگیرم ز تو من 15 آسان

یادم آید که از این صفحه به آن صفحه پریدم

سوی هر درد که رفتم،

به دوایی نرسیدم...!

پای در خواب کشیدم

صبح شد زیر پتو آن شب و شبهای دگر هم

نگرفتم دگر از درس خبر هم

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

تفاوت خنده دار عروسی رفتن دخترها و پسرها (طنز)

 
 
عروسی رفتن دختر خانم ها

دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه خاطرش اینه که: من چی بپوشم؟! توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار «پرو» لباس داره…

ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!

بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد… حالا متناسب رنگ لباس، آرایش صورتش رو تعیین می کنه… اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش کم داره رو تهیه می کنه… حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه…

البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامش حفظ بکنه…

یه رژیمی هم برای پوست اش می گیره…! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم!

ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی (اینا دستور غذا نیستا!) گرفته تا لیموترش

خوب، روز موعد فرا می رسه!

ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شه (انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم… بالاخره ساعت 10 تا 10:30 می یاد بیرون… (البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره… که تا ساعت 11 در حمام تشریف دره!)

بعد از ناهار…!

لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت 1:30 بعدازظهر…

توی آرایشگاه کلی نظرخواهی می کنه از اینو اون که چی کار بهترتره، هرچی هم ژورنال زیبایی هست رو می گرده آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!!

ساعت 3 می رسه خونه…

بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره (که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!!

ساعت 8 عروسی شروع می شه… یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه!!

عروسی رفتن آقا پسرها

اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمی کنه!!

روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه… خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!

ساعت 6 بعدازظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله.. عروسی دعوتیم…!

بعد از خبردارشدن انگار که برق گرفته باشتش…! می پره تو حموم…

توی حموم از هولش، صورتشم می بره…! (بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)

صورتش رو اصلاح کرده، نکرده (نصف بیشتر موهارو تو صورتش جا می زاره!!) از حموم می یاد بیرون…

ساعت 6:30 بعد از ظهره… هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه،رسمی باشه یا اسپرت…!

تازه یادش می افته که پیرهنش رو که الان خیلی به اون شلوارش می یابد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!!

کلی فحش و بده و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیراهنش که توی کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و چرا از علم غیبشون استفاده نکردن که بدونن شلوارش نیاز به دوختن داره…!

خلاصه… بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه (البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و برادر هم دستبرد می زنه!!)

ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیرتر از این به عروسی نمی رسه

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

مقایسه دختر و پسر ها در استفاده از عابر بانک

مقایسه دختر و پسر ها در استفاده از عابر بانک
 
آقا پسر ها :

1- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.

2- کارت رو داخل دستگاه میذارن.

3- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن.

4- پول و کارت رو میگیرن و میرن.

دختر خانم ها :

1- با ماشین میرن دم بانک.

2- به خودشون عطر میزنن.

3- احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن.

4- در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن.

5- در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن.

6- بلاخره ماشین رو پارک میکنن.

7- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن.

8- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه.

9- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون.

10- دنبال کارت عابربانکشون میگردن.

11- کارت رو وارد دستگاه میکنن.

12- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن.

13- کد رمز رو وارد میکنن.

14- ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن.

15- کنسل میکنن.

16- دوباره کد رمز رو میزنن.

17- کنسل میکنن.

18- مبلغ درخواستی رو میزنن.

19- دستگاه ارور (خطا) میده.

20- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن.

21- دستگاه ارور (خطا) میده.

22- بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن.

23- پول رو میگیرن.

24- برمیگردن به ماشین.

25- آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن.

26- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن.

27- استارت میزنن.

28- پنجاه متر میرن جلو.

29- ماشین رو نگه میدارن.

30- دوباره برمیگردن جلوی بانک.

31- از ماشین پیاده میشن.

32- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذاره برای آدم)

33- سوار ماشین میشن.

34- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده.

35- احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن.

36- میندازن توی خیابون اشتباه.

37- برمیگردن.

38- میندازن توی خیابون درست.

39- پنج کیلومتر میرن جلو.

40- ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا اینقدر یواش میره)

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

اگر این عظمت نیست پس چیست!

اگر این عظمت نیست پس چیست!

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

یه روز............


یه روز یه ترک بود ...

 

اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان. شجاع بود و نترس. در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد او برای مردم ایران ، آزادی می خواست و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.

یه روز یه رشتی بود
..

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی. او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند اما سرزمین اش را دوست داشت و مردمانش را و برای همین در برابر ستم ایستاد آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.

یه روز یه اصفهانی بود...

اسمش حسین خرازی بود وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره. کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس شان و از دین شان. آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ ، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.

یه روز یه ... ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و ... !تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و به تلاش برای شکستن قفل دوستی ما افتادند و از آن پس........

"یه روز یه ... بود"را کردند جوک تا این ملت ، به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند ، به "جوک ها " و "طعنه ها" و "تمسخرها" سرگرم باشند

« و چه قصه غم انگیزی...»

برچسب:,

  توسط محمدرضا  |
 

 



به وبلاگ من خوش آمدید


 

 

 تفاوت زمین خوردن پسرا با دخترا
 تمام دلخوشی اش به توست.دلم
 اندکی فکر کن
 نشانی
 شریک
 یادمان باشد
 جوانترین دختران معروف و سرشناس در جهان
 وقتی کمبود مانکن باشه همین میشه!!!
 سیر تکامل مقنعه دختر خانم های ایران
 هدف دختر ها و پسر ها از ادامه تحصیل
 شاهکار جدید و بسیار خنده دار دختر باهوش ایرانی!!
 یاد گرفته ام....
 چند جمله با خدا
 به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
 زندگی یعنی چه؟
 شعر دانشجویی(طنز)

 

فروردين 1391
بهمن 1390
آبان 1390

 

محمدرضا

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مطالب خواندنی و آدرس salameakhar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





شیک چت شیک ترین چت روم ایرانی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه
همسریابی
درگاه پرداخت اینترنتی

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
سفارش آنلاین قلیون

 

RSS 2.0
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 81
بازدید کل : 4429
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1